جاویدالاثرتر از تو کیست؟
سه شنبه 97/07/10
آن روز که مادرت برای بدرقهات بند پوتینت را میبست حس پر کشیدنت بسیار نزدیک بود، آن روز تمام ماهیهای حوض خانه دلشان از رفتنت گرفته بود؛ مادر قرآن بر سرت گرفت و پشت سرت آب پاشید. سنگینی نگاه آخر تو با سنگینی گامهای پوتینت همراه شده بود، چشمان مادر تا انتهای خیابان بدرقهات کردند، خداحافظی آخر برایش سخت بود اما تو شوق پرواز و ملکوت داشتی. وقتی رفتی مادرت برای قامت رشیدت «و ان یکاد …» خواند اما هنوز پلاک بیتنت را نیز برایش نیاوردهاند! به راستی در کدامین تابوت میتوانستند جایت دهند تو که همت بلندت به بلندای سرو بود!
رفتی و از آن روز به بعد مادر چشمش به در خانه میخکوب شده است، حتی آمدن پلاکی از تو او را آرام میکند؛ گویی که همه هستیات جزوی از خاک وطن شده است و نمیتوان تفکیکی بین خاک وطن و جسم پاکت قائل شد. جسم تو حتی ملکوتیتر از آن بود که در یک آرامگاه جای بگیرد.
آن شب عملیات که زیارت عاشورا را زمزمه کردی و از خدا خواستی تو را به کربلا برساند، چه زود خدا دعایت را مستجاب کرد! همتات عالی بود و هدفت متعالیتر از آن، تو راه کربلا را از کرخه، کارون و شلمچه و… پیدا کرده بودی؛ تو در سعادتگاه ملکوت، در مقدس ترین خاک، راه آسمانی شدنت را یافتی؛ خاکی که میعادگاه همه سرسپردگان به مکتب امام حسین(ع) شد، خاکی که به قدمهای پاک ترین انسانها مزین شده؛ خاکی که بوسهگاه فرشتگان شد چرا که خون شهدای ما امتداد خون سرخ شهدای کربلا بود.
هرگاه که درب خانه به صدا در میآید قلب مادر به تپش میافتد. مادر حتی خانهاش را عوض نکرده، حتی گلهای یاسی را که از روی دیوار به درون کوچه رفتهاند را هرس نکرده، چون تو عطر یاس را دوست داشتی و وقتی شبهای تاریک از انتهای خیابان میآمدی با عطر یاس راه خانه را پیدا میکردی. قاب عکس روی طاقچه هم بس که مادر پاکش کرده مثل دل مادر ترک برداشته. اما هنوز مادرت با چشمانی منتظر به امید آنکه نشانی از تو بیاورند انتهای کوچه را میکاود. نمیدانم شاید او هم جزو مادرانی باشد که با چشمانی باز و مشتاق به در، بعد از سالها درد دوری، سرانجام به تو بپیوندد.
رقص در دل آتش
دوشنبه 97/07/09
علی می رود کنار تخت. حال دختر گویی بدترمی شود و هیجانش بیشتر. با صدایی که غرق خواهش و التماس است، باز میگوید:«علی » علی لبهایش را آهسته از هم برمی دارد و جواب می دهد.
«بله» گونه های دختر گل انداختهاند. صدای علی گویی مثل جویباری به جان تشنه اش می ریزد. دکتر نبض او را میگیرد ذوق زده رو به علی میگوید: حرف بزن باهاش، حرف بزن!»
جای علی، باز دختر به حرف میآید؛ آهسته و با زحمت.
«چرا به من نگاه نمیکنی؟!»
علی دهانش را می برد نزدیک گوش دختر، آهسته چیزی به او میگوید. لبهای خشک و ترک-ترک شده دختر به لبخند کمرنگی باز می شود. دستهایش را آرام میبرد بالای سرش. گوشه های روسری را میگیرد. می کشد روی موهایش نگاهش را از صورت علی میگیرد. گویی تمام محبت و عشقش را میریزد به صدایش.
«خوب شد؟»
علی سرش را رو به پایین تکان می دهد که یعنی: بله.
دختر آهسته می پرسد: «دیشب….تو با کی… حرف میزدی، به من بگو!»
علی مثل کسی که نخواهد اسرارش فاش شود، اخمها را به هم میکشد و چیزی نمیگوید.
«من دیشب دیدم…دیدم که تو کجا رفتی؛ از همون روز اول… از همون روز اول باید میدونستم که تو مال زمین نیستی، تو اهل سمایی…»
کتاب«رقص در دل آتش»
نویسنده:سعید عکاف
ناشر:نشر کوثر
داستان سرگشتگی هاشم را در خیلی از اطرافیان و حتی شاید خودمان دیده ایم. شنیدن این سرگشتگی اگرچه تلخ است اما انسان ساز است. روح انسان را به حقیقت نزدیک می کند. انسان را به این درک می رساند که در پیچ و خمهای زندگی باید چگونه مقهور نشد و عنان از کف ننهاد. هاشم نوجوانی است که در روستایی با پدر و مادر و خواهر وبرادرش علی می زیسته. رقص در دل آتش داستان دنیای هزار رنگ است که روزی علی را در دام می اندازد و علی با کمک هاشم از دام می گریزد و روزی همین دنیای رنگارنگ هاشم را می فریبد. علی مشغول کسب علوم دینی می شود و دربین درس خواندن راهی جبهه شده و از آنجا به لبنان می رود و شهید می شود. شهادت علی هاشم را از راه رفته باز می دارد…
حکم شرعی اتانازی(مرگ خوب) مطابق با فتوای مقام معظم رهبری و نظر وزیر بهداشت
یکشنبه 97/07/08
آیا افراد مبتلا به بیماری های لاعلاج که امیدی به بهبودی آنها نیست و درد بسیاری را تحمل میکنند، مجاز به «مرگ خوب» هستند؟
«اتانازی» یا «مرگ خوب» شرایطی است که در آن بیماران لاعلاج با رضایت خود از افرادی مانند پزشکان، پرستاران یا افراد خانواده خود می خواهند در مردن به آنها کمک کنند تا به صورت طبیعی و آرام بمیرند. انجام این کار در بیشتر نقاط دنیا غیرقانونی تلقی می شود اما برخی کشورها مانند هلند، سوئد و بلژیک آن را مجاز شمرده اند. در این گزارش پاسخ استفتاء از آیت الله خامنه ای را در خصوص اتانازی یا مرگ شیرین می خوانیم:
سؤال:
1- آیا افراد مبتلا به بیماری های لاعلاج که امیدی به بهبودی آنها نیست و درد بسیاری را تحمل می کنند، مجاز به “مرگ خوب” هستند؟ بدین شکل که اطرافیان به مرگ آسان و بدون درد او کمک کنند؟
2- پزشکان در قبال این درخواست چه وظیفه ای دارند؟
جواب:
1-مجاز نیستند.
2-نباید درخواست را بپذیرند.
جواب آقای قاضی زاده هاشمی وزیر بهداشت:
خیلی خب حالا مردم ایران اجازه میدن که برای افزایش دو سال سه سال عمر خلاصه ما بریم هر سال یه میلیارد هزینه کنیم؟؟؟؟!!!!!
معرفی کتاب «سواد رسانه»
یکشنبه 97/07/08
سواد رسانه
نویسنده: محمد محمدی فرید
انتشارات:سوچا
فیلم مانند کتاب، یک متن است. وقتی فیلمی می بینیم، در حقیقت داریم آن را میخوانیم. همانطور که برای خواندن کتاب در مدرسه آموزش می بینیم، برای آنکه بتوانیم یک فیلم را بهتر درک کنیم، نیاز به آموزش داریم، علاوه بر فیلم، اخبار، مسابقات ورزشی، ستارگان سینما، بازی های کامپیوتری، سایت های اینترنتی و تبلیغات متنوعی که پیرامون خود مشاهده می کنیم، نوعی متن هستند. به این مجموعه، متون رسانه ای می گوییم. خواندن هر کدام از این متون نیاز به دانش و مهارت خاصی دارد.
رسانه آن قدر جذاب و راحت با مخاطبان خود گفتگو می کند که گویا نیاز به آموزش ندارد، اما این متون پیچیدگی های خاص خود را دارند.
به آموزش هایی که برای درک بهتر متون رسانه ای ارائه می شود، آموزش رسانه گفته می شود، سواد رسانه محصول آموزش رسانه است.
نقد کتاب ممنوعه «راز»
یکشنبه 97/07/01
راز
نویسنده: روندا بایرن
مترجم: مهدی قراچه داغی
یکی از کتاب های پرفروش در تابستان و پاییز سال 2006 کتاب راز (The Secret)، نوشته روندا بایرن (Rhonda Byrne) بود. «راز» که مستندی به همین نام هم وجود دارد، به اهمیت «قانون نیروی جاذبه» در یاری رساندن به انسان برای نیل به آرزوهایش می پردازد. اعتقاد به قانون جاذبه به ما می گوید که چیزی به نام سرنوشت وجود ندارد و همه امور و اتفاقات زندگی انسان تحت کنترل ذهن اوست.
کتاب راز به خواننده اثبات می کند که انسان می تواند با قدرت تفکر خود به هرچه که می خواهد، برسد. انسانی که از قدرت ذهن خود آگاه است تنها می تواند هر آنچه را می خواهد در جهان هستی انتخاب کند. پس از انتخاب ذهن آنها را فعال و تصویر سازی می کند. چنین است که احساس داشتن رویاها در ذهن تولید می شود. با این کار انسان از انرژی کائنات در مسیر تحقق خواسته هایش استفاده می کند و آرزوها بر آورده می گردد.
1. عمده مطلب این کتاب درباره قانون جذب است. این کتاب گرچه مطالب ارزشمند و مفید زیادی دارد لکن از جهاتی مورد نقد است که به برخی از آنها اشاره می شود.
1) بزرگترین عیب این نظریّه غلوّآمیز بودن آن است. که تا حدّ زیادی شکل شعار و تبلیغات به خود گرفته است.