سوره حجر
دوشنبه 98/02/30
منابع اصلی هر چیز نزد خداست
وَ إِن مِّن شیَْءٍ إِلَّا عِندَنَا خَزَائنُهُ وَ مَا نُنزَِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ(21- حجر)
هیچ چیز در جهان وجود ندارد، مگر آنکه منابع آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازه معین نازل نمیکنیم.
بنا بر این آیه چنان نیست که قدرت خداوند محدود باشد، بلکه منبع و مخزن و سرچشمه همه چیز نزد اوست، و او توانایی بر ایجاد هر مقدار در هر زمان را دارد، ولی همه چیز این عالم حساب دارد و ارزاق و روزیها نیز به مقدار حساب شدهای از طرف خدا نازل میگردد.
یک داستان جالب و درس آموز
روزی معاویه لعنة الله علیه در توجیه ظلم و زراندوزی خود و ساکت کردن اعتراضهای مردمی دست به تحریف معنوی قرآن زد و گفت: مردم! مگر شما حقانیت کتاب خدا را قبول ندارید؟ گفتند: بله قبول داریم. گفت: پس این آیه را در آن بخوانید که فرمود وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ. بعد ادامه داد: مگر شما حق بودن این آیه را قبول ندارید؟ گفتند: بله قبول داریم. گفت: پس چرا به دارایی من معترضید؟
منظور معاویه از این حرف این بود که بر اساس این آیه خدا به شما آن مقدار داده و به من هم این قدر عنایت کرده است؛ شما که مسلمانید و قرآن را قبول دارید پس چرا به زر اندوزی و ثروت من اعتراض میکنید و از فقر خود گله مندید؟
همه چیز این عالم حساب دارد و ارزاق و روزیها نیز به مقدار حساب شدهای از طرف خدا نازل میگردد.
...
این حیله و تفسیر به رای معاویه کارگر افتاد و مردم ساکت شدند. او سرخوش از این نیرنگ کارساز خود بود که ناگهان «احنف» از بین جمعیت قد علم کرد و گفت: معاویه! ما آیه را قبول داریم و در آن سخنی نیست. دعوای ما با تو هم بر سر خزائن الهی و مقدار نزول بر خلایق نیست؛ اعتراض ما به تو برای آن دسته ارزاقی است که خدا از خزانه غیبش برای ما نازل کرد و تو ظالمانه آنها را غصب کرده و در انبارهایت ذخیره کردی.
در برابر این سخن اعتراض آمیز و کوبنده احنف، معاویه که دیگر حرفی برای گفتن نداشت؛ ساکت شد.
کسانی که شیطان کاری با آنها ندارد و کسانی که زیر سلطه اویند
قَالَ رَبِّ بمَِا أَغْوَیْتَنیِ لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فیِ الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنهَُّمْ أَجْمَعِینَ(39)إِلَّا عِبَادَکَ مِنهُْمُ الْمُخْلَصِینَ(40)قَالَ هذَا صِرَاطٌ عَلیََّ مُسْتَقِیمٌ(41)إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیهِْمْ سُلْطَنٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ(42- حجر)
اگر کسی شخصاً و به سوء اختیار خود به دنبال شیطان افتاد و از او پیروی کرد شیطان به او افسار زده و بر او تسلط مییابد
ابلیس به خدا عرض کرد: پروردگارا حال که مرا [به دلیل سجده نکردنم بر آدم از رحمتت دور و] به کیفر گمراهی محکوم کردی من نیز برای آنکه بشر را گمراه کنم فساد را در نظرش زیبا جلوه داده و سرانجام همه را گمراه خواهم ساخت؛ مگر آن بندگانی که خالص شده تو هستند. خدا فرمود: این سنت و راه راستی است بر عهدهی من که تو هیچگونه تسلط و قدرتی بر بندگان من نداری مگر گمراهانی که شخصاً بخواهند از تو پیروی کنند.
از این آیات چند مطلب فهمیده میشود:
اول اینکه مُخلَصین در مقامی به سر میبرند که شیطان چون در آن راه ندارد امکان وسوسه و گمراه کردن آنها نیز برایش وجود ندارد.
دوم اینکه تمام انسانها بندگان خدا و تحت حمایت او از گزند شیطان در امانند هر چند دچار وسوسههای اغواگرانه شیطان میشوند اما اینطور نیست که او کاملاً دستش باز باشد و هر کاری که خواست بکند؛ نهایت کاری که او میتواند بکند وسوسه و دعوت است.
سوم اینکه اگر کسی شخصاً و به سوء اختیار خود به دنبال شیطان افتاد و از او پیروی کرد شیطان به او افسار زده و بر او تسلط مییابد.
مخلَصین چه کسانی هستند؟
مخلصین کسانی هستند که ابتدا ایشان خود را برای خدا خالص کردند آنگاه خدا هم آنان را برای خود خالص گردانید؛ یعنی غیر خدا کسی در آنها سهم و نصیبی ندارد و در دلهایشان محلی که غیر خدا در آن منزل کند باقی نمانده است و آنان جز به خدا به چیز دیگری اشتغال ندارند و هر چه هم که شیطان از کیدها و وسوسههای خود را در دل آنان بیفکند همان وساوس سبب یاد خدا میشوند و همانها که دیگران را از خدا دور میسازد ایشان را به خدا نزدیک میکند.
تنها گروهی که از رحمت پروردگار نا امیدند
وَ مَن یَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ(56- حجر)
چه کسی جز گمراهان از رحمت پروردگارش ناامید میشود؟!
مخلصین کسانی هستند که ابتدا ایشان خود را برای خدا خالص کردند آنگاه خدا هم آنان را برای خود خالص گردانید؛ یعنی غیر خدا کسی در آنها سهم و نصیبی ندارد و در دلهایشان محلی که غیر خدا در آن منزل کند باقی نمانده است و آنان جز به خدا به چیز دیگری اشتغال ندارند
آیه چنین میفهماند که یأس از رحمت پروردگار ویژگی خاص گمراهان است. زیرا گمراهان، خدا را به درستی نشناختهاند و پی به قدرت بیپایانش نبردهاند؛ خدایی که از ذرهای خاک، انسانی چنین شگرف میآفریند و از نطفهای ناچیز، فرزندی برومند به وجود میآورد؛ درخت خشکیده خرما به فرمانش به بار مینشیند و آتش سوزانی را به گلستانی تبدیل میکند، چه کسی میتواند در قدرت چنین پروردگاری شک کند یا از رحمت او مأیوس گردد؟!
سوره نحل
اگر خدا نمیخواست ما این کار را نمیکردیم!!
وَ قَالَ الَّذِینَ أَشْرَکُواْ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِن دُونِهِ مِن شیَْءٍ نحَّْنُ وَ لَا ءَابَاؤُنَا (35- نحل)
مشرکان گفتند: اگر خدا میخواست، نه ما و نه پدرانمان کسی را جز او بندگی نمیکردیم.
این سخن اندیشمندان ضد دینی در برابر دعوت به یکتاپرستی و دین داری بود که بر زبان میراندند. در یک تقسیم بندی کلی مشرکان در مقام توجیه اعمال ضد دینی که انجام میدادند به دو گروه عمده تقسیم میشدند: یکی توده درس نخوانده و عادی آنها بود که در دفاع از عقاید و اعمال خود به تقلید از نیاکان و سنتهای باستانی تمسک میجستند.دسته دوم علما و اندیشمندان آنها بودند که به گمان خود با این منطق و استدلال علمی از بت پرستی و سایر انحرافات عملی و عقیدتی رایج در بینشان دفاع میکردند.
آنها میگفتند: اگر خدا راضی به این کارها و باورهای ما نبود با قدرتی که دارد جلوی ما را میگرفت و ما را از آنها باز میداشت اما همینکه مانع ما نشده و ما آزادانه به آن مشغولیم این خود بهترین دلیل است بر اینکه خداوند از اعمال و عقاید ما رضایت کامل دارد و این امور جایز است.
این شبهه که از آن برای تایید هر انحراف در هر زمانی استفاده میشود امروز هم با ادبیات روز در بین عدهای رواج دارد و منتشر میشود.
پاسخ به این شبهه
این سخن وقتی درست است که تنها اراده تکوینی خدا در عالم جریان داشته باشد و بس که اگر چیزی را خواست در همان لحظه ایجاد شود و اگر نخواست در همان لحظه نیست و نابود گردد. خداوند دو اراده دارد؛ اراده تشریعی و اراده تکوینی. آنان که به دام این شبهه عمداً یا سهوا گرفتار شدهاند از اراده تشریعی یا همان خواست در پس قانون خدا غفلت کردهاند.
خدا با قانونی که وضع کرده و آن را توسط فرستادگانش به مردم ابلاغ کرده است از مردم خواسته تا عقاید صحیح و اعمال صالح داشته باشند و از همین طریق به آنها اجازه نداده که در مسیر انحراف افتاده و راه هلاکت را طی کنند و به اراده تکوینی دست آنها را باز گشته تا با اختیار خود راه درست را از نادرست برگزیده و در آن حرکت کنند.
پس خداوند آنها را منع کرده ولی با بیان قانون؛ نه با زور و سلب اختیار و اگر انتظار دارند که خدا دست هر تبهکار و فکر هر منحرفی را به اجبار گرفته و به راه راست هدایت کند بدانند که هر چند این کار ممکن است اما چون با فلسفه تکامل اختیاری انسان ناسازگار است خدا این کار را نخواهد کرد.
قرآن کریم مجید
دلیل قرآنی تقیهای که عقل انسان به آن حکم میکند
مَن کَفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئنُِّ بِالْایمَانِ وَ لَاکِن مَّن شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ(106- نحل)
هر کس پس از ایمانش، به خدا کافر شود جزایش دوزخ است؛ جز کسی که تحت فشار واقع شده ولی دلش به ایمان محکم است. آری کسانی که سینه خود را برای قبول کفر گشودهاند، بدانند که خشم پروردگار شامل حال آنهاست و برای ایشان عذاب بزرگی خواهد بود.
این آیه شریفه در واقع به دو گروه از کسانی اشاره میکند که بعد از پذیرش اسلام راه کفر را پیش میگیرند. گروه اول کسانیاند که در چنگال دشمنان بیمنطق گرفتار میشوند و تحت فشار، شکنجه و یا تهدید آنها از اسلام اعلام بیزاری و نسبت به کفر اعلام وفاداری میکنند؛ در حالی که آنچه میگویند تنها با زبان است و قلبشان مالامال از ایمان میباشد. این گروه مسلماً مورد عفوند؛ بلکه اصلاً گناهی از آنها سر نزده است.
گروه دوم کسانی هستند که به راستی دریچههای قلب خود را به روی کفر و بی ایمانی میگشایند و مسیر عقیدتی خود را به کلی عوض میکنند، اینها هم گرفتار غضب خدا و عذاب عظیم او میشوند.
نکاتی از جزء دوازدهم قرآن
شنبه 98/02/28
کسانی که خداوند در همین دنیا با آنها تسویه حساب میکند
مَن کاَنَ یُرِیدُ الْحَیَوةَ الدُّنْیَا وَ زِینَتهََا نُوَفِّ إِلَیهِْمْ أَعْمَالَهُمْ فِیهَا وَ هُمْ فِیهَا لَا یُبْخَسُونَ * أُوْلَئکَ الَّذِینَ لَیْسَ لهَُمْ فیِ الاَْخِرَةِ إِلَّا النَّارُ وَ حَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِیهَا وَ بَاطِلٌ مَّا کَانُواْ یَعْمَلُونَ(15-16/ هود علیهالسلام)
آیه شریفه در صدد بیان این مطلب است که عمل آدمی، تنها آن نتیجهای را پی خواهد داشت که او قصد کرده است؛ که اگر منظورش نتیجه دنیوی باشد نتیجه دنیوی هم نصیبش میشود؛ مثلاً وضع مالیاش بهتر میشود، مشهور میشود، به نام و نانی میرسد و مانند آن. البته این در صورتی است که سایر عوامل لازم هم کمک بکنند. نکته مهم این است که چنین عملی، فواید اخروی برای صاحبش نخواهد داشت؛ زیرا او که قصد آن نتایج را نداشته تا نصیبش شود و صرف اینکه عملی صلاحیت دارد که در طریق آخرت واقع شود، برای رستگاری و رسیدن به نعمتهای اخروی کافی نیست. از این آیه پاسخ این سوال مشهور و مانند آن هم روشن میشود که میپرسند: آیا ادیسون در اثر این خدمت بزرگی کرده است به بهشت میرود؟ جواب این سوال از همین آیه شریفه روشن میشود که اگر این خدمت را برای رضای خدا انجام داده باشد؛ بله از جزای اخروی بهرهمند خواهد شد اما اگر برای شهرت و نام آوری این کار را کرده باشد با شهرتی که خداوند برای او در دنیا فراهم کرد در حقیقت او را به مقصودش رساند و او دیگر بابت این عملش، بهرهای از بهشت نخواهد داشت.
بقیة الله به چه معناست؟
بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیرٌْ لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ (86- هود علیه السلام)
ترجمه آیه این است: آن سودی که پس از رعایت احکام خدا برای شما باقی میماند (دنیوی و اخروی)؛ برای شما بهتر است به شرط آنکه به خدا و دستورش ایمان داشته باشید؛ زیرا این واقعیت را تنها کسانی درک میکنند که به خدا و حکمت او و فلسفه فرمانهایش ایمان داشته باشند. درست است که آیه مورد بحث درباره قوم شعیب علیهالسلام است و منظور از «بَقِیَّتُ اللَّه»، سود و سرمایه حلال و یا پاداش الهی است، ولی هر موجود نافع که از طرف خداوند برای بشر باقی مانده و مایه خیر و سعادت او گردد، « بقیةالله» محسوب میشود. بنابراین تمام پیامبران الهی و پیشوایان بزرگ و نیز تمام رهبران راستین که پس از مبارزه با یک دشمن سر سخت برای یک قوم و ملت باقی میمانند از این نظر بقیةالله اند. چون مهدی موعود علیهالسلام، آخرین پیشوا و بزرگترین رهبر انقلابی پس از قیام پیامبر اسلام صلی الله علیه و آ له است بی شک یکی از روشنترین مصادیق «بقیةالله» خواهد بود بلکه از همه به این لقب شایستهتر است، به خصوص که تنها باقیمانده بعد از پیامبران و امامان، آن حضرت است.(2) از امام باقر علیهالسلام نقل شده است: « نخستین سخنی که مهدی علیهالسلام پس از قیام خود میگوید این آیه است” بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ” سپس میگوید منم بقیةالله و حجت و خلیفه او در میان شما، سپس هیچکس بر او سلام نمیکند مگر اینکه میگوید: السلام علیک یا بقیةالله فی ارضه »(3)
چرا برخی حرف حق را نمیفهمند؟
قَالُواْ یَاشُعَیْبُ مَا نَفْقَهُ کَثِیرًا مِّمَّا تَقُولُ (91- هود علیهالسلام)
«اکثر چیزهایی که تو میگویی ما نمیفهمیم» ؛ این جمله، سخن مردم مدین است که به پیامبر خود، حضرت شعیب ع میگفتند. وقتی آن حضرت معارف دین و احکام الهی را برای آنها بیان میکرد در پاسخ به او چنین میگفتند و سخنان آن پیامبر خدا را حرفهایی سست و بی سر و ته قلمداد میکردند. امروز هم وقتی احکام و بایدها و نبایدهای دین به بهترین . واضحترین بیان برای برخی بازگو میشود همین پاسخ شنیده میشود.قرآن به عنوان دردآشنای دارو شناس این رفتار را اینگونه تحلیل میکند که چون اینها عقل و فطرت خود را زیر خروارها خاک شهوت و غضب دفن کردند(4) اکنون که در برابر ندای وحی و فطرت قرار میگیرند قادر به درک آن نیستند با اینکه به ظاهر مشکلی در قوای ادراکی آنها وجود ندارد.(5) برای همین است که اذعان به نفهمیدن حرفی میکنند که مؤمنین به راحتی آن را فهمیده و درک میکنند.
...
سران گمراهی پیشاپیش حزب خود وارد جهنم میشوند
فَاتَّبَعُواْ أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَ مَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِیدٍ(97) یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیَمَةِ فَأَوْرَدَهُمُ (98- هود علیهالسلام)
این آیات از آیاتی هستند که دلالت بر ظهور باطن اعمال در قیامت میکنند البته باطنی که از تناسب خاصی با ظاهرش برخوردار است. آیه اول میگوید عدهای برای حفظ دنیایشان، موسی علیهالسلام را رها کرده و از فرعون و برنامه و سیاست او پیروی کردند. در آیه بعد، وضعیت قیامت آنها را به تصویر کشیده و میفرماید: فرعون، پیشاپیش قومش وارد صحنه قیامت میشود. اما به جای آنکه این پیشوا، پیروان خود را در آن گرمای سوزان به سوی چشمه گوارایی از آب زلال ببرد؛ آنها را به آتش دوزخ وارد میکند.(6) پیام آیه: کسی که سرکرده جمعیتی شود و آنها را به سوی گمراهی و معصیت رهبری کند در قیامت پیشاپیش آن جمعیت و به همراه آنها وارد آتشی میشوند که خود در دنیا افروختند و در آن سوختند.(7)
چیزهایی که آثار گناه و معصیت را از دل میبرند
إِنَّ الحَْسَنَاتِ یُذْهِبنَْ السَّیَِّاتِ (114- هود علیهالسلام)
عبادتها، حسناتی هستند که آثارشان در دلهای مؤمنین وارد شده و آثار معصیت و تیرگیهایی که دلهایشان از ناحیه سیئات کسب کرده از بین میبرد.(8) آیه فوق همانند قسمتی دیگر از آیات قرآن، تأثیر اعمال نیک در از میان بردن آثار سوء اعمال بد را بیان میکند. در سوره نساء آیه 31 میخوانیم إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ؛ اگر از گناهان بزرگ دوری کنید گناهان کوچک شما را میپوشانیم و در آیه 7 عنکبوت میخوانیم وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ؛ کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دارند گناهان آنان را میپوشانیم و به این ترتیب اثر خنثی کننده گناه را در طاعات و اعمال نیک تثبیت میکند.(9)
خدا اینگونه به بندگان مخلَصش عنایت میکند
وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بهَِا لَوْ لَا أَن رَّءَا بُرْهَانَ رَبِّهِ کَذَالِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ(24- یوسف علیهالسلام)
این آیه از لحظهای خبر میدهد که یوسف علیهالسلام در فشار نیروی شیطانی آن زن در آستانه ارتکاب به گناه قرار گرفت اما چون او از بندگان مخلَص خدا بود به عنایت الهی از دام گناه حتمی رهید و نجات پیدا کرد. قرآن گزارش میدهد که در آن اتاق دربسته و همه چیز مهیا که زن عزیز مصر به سمت یوسف علیهالسلام حرکت کرد، یوسف علیهالسلام عنایتی از حق، مشاهده کرد که اگر نمیدید او نیز متقابلاً به سمت آن زن حرکت میکرد. قرآن کریم از آن عنایت ویژه به «برهان رب» یاد کرده است و علامه طباطبایی(ره) در تفسیر آن مینویسد: آن برهانی که یوسف از پروردگار خود دید و به سمت گناه نرفت هر چند کلام خدای متعال، کاملاً روشنش نکرده که چه بوده ولی به هر حال یکی از وسائل یقین بوده که با آن، دیگر جهل و ضلالتی باقی نماند و آن یقیناً علم عادی به بدی گناه و معصیت نبوده چرا که بسیاری این علم را دارند و گناه میکنند؛ در نتیجه شکی نمیماند که آن برهانی که یوسف از پروردگار خود دید، همان برهانی است که خدا به بندگان مخلص خود نشان میدهد و آن نوعی از علم مکشوف و یقین مشهود و دیدنی است، که نفس آدمی با دیدن آن چنان مطیع و تسلیم میشود که دیگر به هیچ وجه میل به معصیت نمیکند.(10)
1) الف- در اولين آيه از سوره مباركه هود خداوند مي فرمايد:” اين كتابي است كه آياتش استحكام يافته است
و سپس تشريح شده است” . مرحوم علامه طباطبايي(ره) مي فرمايد اين سوره در بيان آنست كه
آيات متفرق و پراكنده قرآني , همگي بر يك حقيقت استوارند و آن اعتقاد به يگانگي خداست.
همه شرايع و معارف قرآني به يك اصل يعني توحيد برمي گردند
ب- در سوره هود سنت جاويد الهي مطرح مي شود تا براي پيامبر(ص) جنبه تعليم حق و براي مؤمنين جنبه موعظه و تذكر و براي كفار جنبه اتمام حجت داشته باشد.در اين سوره سنت الهي در داستان زندگي حضرت نوح(ع), حضرت هود(ع), حضرت صالح(ع), حضرت لوط(ع), حضرت شعيب(ع), حضرت موسي(ع) و چگونگي دعوت انبياء به سوي توحيد بيان مي شود.
2) خداوند در آيه 3 سوره هود مي فرمايد از گناهان خويش توبه كنيد , خداوند شما را تا آخر عمر از زندگاني دنيا به خوبي بهره مند مي سازد. يعني منشاء هر خيري در دنيا خداي بزرگ است يعني همان اصل توحيد.
3) خداوند در آياتي رفتار مشركين با انبياء بخصوص پيامبر اسلام را بيان مي كند و در آيه 7 مي فرمايد اگر بگوئي پس از مرگ بر انگيخته خواهيد شد مي گويند اين جادوئي آشكار است و در آيه 8 مي فرمايد اگر عذابشان را تا زماني به تأخير افكنيم مي گويند چه چيز خداوند را باز مي دارد از اينكه ما را عذاب كند و در آيات 9 و10 مي فرمايد اگر نعمتي را از انسان بگيريم نااميد مي شود , كفر مي گويد و ناسپاسي مي كند و اگر پس از سختي اي ,نعمتي به او بدهيم شادمان و مغرور مي شود و در آيه 12 مي فرمايد شايد تو از اظهار آنچه بر تو وحي شده ترس داشته باشي كه بگويند چرا بر او گنجي فرو فرستاده نشده و يا اينكه چرا با او فرشته اي نيامده. همانا رسالت تو فقط بيم دادن آنهاست و خدا بر هر چيز وكيل است.
4) از ابن عباس عربي نقل شده كه پيامبر(ص) فرمود:” سورۀ هود مرا پير كرد".هيچ آيه اي بر پيامبر, شديدتر و دشوارتر از آيه ” فاستقم كما امرت و من تاب معك” نبود.(آيه 112 سوره هود)
5) روزي حضرت علي(ع) رو به مردم كردند و فرمودند اميد دهنده ترين آيه قرآن براي شما كدام است؟ بعضي گفتند آيۀ ” ان الله لا يغفر ان يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء “.(آيه 116 سوره نساء, يعني خداوند گناه شرك را نمي بخشد ولي هر گناهي پائين تر از شرك را براي هر كه بخواهد مي بخشد) حضرت فرمودند اين اميد دهنده هست ولي نه آنطور كه بايد باشد. سپس فرمودند من از رسول خدا شنيدم كه مي فرمود اميد دهنده ترين آيه قرآن اين آيه است ” اقم الصلوة طرفي النهار و زلفا من الليل ان الحسنات يذهبن السيئات “.(آيه 114 سوره هود , و بپاي دار نماز را در دو طرف روز و در اوايل شب , زيرا نيكوئيها بديها را از بين مي برد) و فرمود اي علي , به آن خدايي كه مرا به حق مبعوث كرده , يكي از شما كه براي وضو برمي خيزد , گناهانش از جوارحش مي ريزد و وقتي با قلب خود متوجه خدا مي شود, از نمازش كنار نمي رود مگر كه چيزي از گناهانش نمي ماند و پاك مي شود مانند روزي كه متولد شده.
6) مطالبي راجع به حضرت نوح(ع) و قومش:
الف- مردم زمان پس از حضرت آدم(ع) با فطرت ساده خود زندگي مي كردند , كم كم روح سركشي در آنها پديدار شد و بعضي بر بعضي حاكم شدند و ارباب نام گرفتند. اين فاصله طبقاتي باعث شد تا خداوند حضرت نوح را مبعوث گرداند.
ب- حضرت نوح 950 سال در بين مردم تبليغ نمود. روز و شب , مخفي و علني , مردم را به ايمان دعوت نمود , اما جز عدّه قليلي به او ايمان نياوردند.گفته شده در كل اين مدت حدود 80 نفر به او ايمان آوردند.
ج- حضرت نوح از طرف خداوند مأمور شد كه كشتي اي بسازد. هر كس از كنار او مي گذشت چيزي به او مي گفت (يكي مي گفت پيامبري نگرفته , نجار شده است. ديگري مي گفت آب از كجا مي آوري. كسي مي گفت كوچك بساز كه بتواني آن را به آب بياندازي). وي نيز در جواب مي گفت چيزي نخواهد گذشت كه من شما را مسخره خواهم كرد. وقتي كه كار كشتي تمام شد خداوند فرمود از هر نوع حيواني يك جفت , شامل نـر و ماده داخل كشتي بياور. سپس مؤمنين و خانواده حضرت نوح , به غير ازهمسر و فرزند كافرش نيز داخل كشتي شدند.طوفان همه جا را فرا گرفت و عذاب خداوندي بصورت سيل و باران از زمين و آسمان نازل شد و كشتي نوح را در بر گرفت تا اينكه بر كوه جودي نشست.
د- حضرت نوح اولين پيامبر اولواالعزم خداوند است. نوح در واقع پدر دوم نسل حاضر آدمي پس از حضرت آدم است. او اولين كسي است كه باب قانون گذاري را گشود و وي پدر پيامبراني است كه نامشان در قرآن آمده, بجز ادريس و آدم. او بندۀ شكر گزار خداوند بود.(سلام علي نوح في العالمين)
ه- قصه حضرت نوح در 6 سوره از قرآن (اعراف , هود , مؤ منين , شعراء , قمر و نوح ) آمده ونام حضرت نوح در بيش از چهل جاي قرآن ذكر شده است.
7) مطالبي راجع به حضرت هود(ع) و قوم عاد:
پيامبر بعد ازحضرت نوح, هود پيامبر بود وعاديان قومي عرب با هيكلهاي درشت,از نسل بشر ماقبل تاريخ بودند كه در جزيرة العرب زندگي مي كردند , زمين هايي پر بركت با باغستانها و مزارع وسيع , شهرهايي آباد و ساختمانهايي بزرگ و باشكوه داشتند.(الم تر كيف فعل ربك بعاد ارم ذات العماد التي لم يخلق مثلها في البلاد , آيه 6 تا 8 سوره فجر) از نعمتهاي الهي بهره مند بودند اما كم كم روح طغيانگري بر آنها چيره شد و خداوند هود پيامبر را براي هدايت آنها فرستاد. اما آنها وي را سفيه خوانده و مجنون خطابش كردند. او را انكار كردند و جز عدۀ كمي به وي نگرويدند. خداوند نيز پس از مدتي عذابي سخت براي آنان در نظر گرفت. ابرهايي سياه شهرشان را فرا گرفت , آنها فكر كردند باران رحمت مي خواهد ببارد,غافل از اينكه اين عذاب خداست.خداوند باد خشكي برايشان فرستاد كه بر هر چه مي وزيد مانند استخوان مرده خشكش مي كرد.(سوره ذاريات) اين باد هفت شبانه روز بر آنها وزيد و آنچنان آنها را ريشه كن مي كرد كه همانند تنه هاي نخلي فرو افتاده , در باد مي غلتيدند.(سوره حاقه و سوره قمر) اين قوم صبح كردند در حاليكه جز مسكن هايشان چيزي ديده نمي شد.(سوره احقاف) و خدا تا آخرين نفر آنها را هلاك كرد و جز حضرت هود و پيروانش كسي باقي نماند.( سوره هود,آيه 58)
8) مطالبي راجع به حضرت صالح(ع) و قوم ثمود:
سومين پيامبرخدا پس از حضرت آدم(ع), حضرت صالح(ع) بود و قوم ثمود قومي از نژاد عرب بودند كه بين مدينه و شام , در وادي القُـري سكونت داشتند. از نسل بشر ماقبل تاريخ و داراي تمدن بودند با زمينهايي آباد , داراي قصرهايي عظيم و از كوهها براي خود خانه مي ساختند.(سوره اعراف آيه 74) باغها و نخلستانها بوجود آوردند. شغل اكثر آنان كشاورزي بود و شيوخ بين آنها حكومت مي كردند. چون خدا را فراموش كرده بودند حضرت صالح از خانواده اي شريف و شناخته شده به عقل و كارداني بر آنها فرستاده شد, اما آنها او را به سفاهت متهم كردند و از وي معجزه خواستند. اينكه اگر راست مي گويد از خدا بخواهد از دل كوه شتري برايشان بيرون بياورد. همينطور هم شد و خدا امر كرد كه آب چشمه يك روز سهم مردم و يك روز سهم شتر باشد , اين حيوان نه تنها براي آنان ضرر نداشت بلكه شير فراواني هم به آنها مي داد. خداوند فرمود اين ناقه را نكشيد و الا عذاب خواهيد شد. اما ثموديان نا فرماني كردند و ناقه خدا را كشتند. پس از سه روز بوسيله صاعقه اي آسماني هلاك شدند و خداوند صالح و پيروانش را نجات داد.
9) الف- فرستادگان خدا در خانه حضرت ابراهيم:
چند نفر از ملائكه به صورت انسان براي دادن مژدۀ فرزند دار شدن حضرت ابراهيم به خانۀ او مي روند. ابراهيم بلافاصله براي آنها گوساله اي بريان مي كند اما آنها به آن دست نمي زنند و خود را معرفي كرده مژدۀ فرزند دار شدنش را مي دهند. همسر ابراهيم(ساره) با تعجب مي گويد چطور ممكن است در حاليكه من پير و شوهرم نيز ناتوان است. ملائكه مي گويند آيا از امرخدا تعجب مي كني؟ آنگاه در مورد عذاب قوم لوط با ابراهيم صحبت مي كنند.
ب- داستان حضرت لوط(ع) و قومش:
حضرت لوط در سرزمين بابل زندگي مي كرد. وي اولين كسي بود كه به حضرت ابراهيم ايمان آورد.
قوم وي به عمل زشت لواط روي آورده بودند كه خداوند حضرت لوط (ع) را براي هدايت آنها فرستاد.
نصيحت وي در قومش اثر نكرد و خداوند نيز با سخت ترين عذابها آنان را عذاب نمود و همه را هلاك
نمود و فقط حضرت لوط و مؤمنين نجات يافتند.
ج- ماجراي عذاب قوم لوط(ع) :
فرستادگان الهي پس از گفتگو با حضرت ابراهيم به نزد حضرت لوط رفتند. حضرت لوط آنها را
نشناخت و مردمي در پشت خانۀ لوط جمع شده بودند. فرستادگان الهي خود را معرفي كردند و مقداري
خاك به صورت آنها پاشيدند كه همه نابينا شدند. سپس فرداي آنروز عذاب الهي نازل شد و آنان با
سنگهايي كه از آسمان مي باريد سنگباران شدند. صاعقه اي آسماني نيز شهر هاي آنان را زيرو رو
كرد و بدنهاي ناپاكشان را زير خروارها خاك مدفون نمود.
10) داستان حضرت شعيب(ع) و نافرماني قومش:
حضرت شعيب بر مردم بت پرست مَدْيَن فرستاده شد كه با وجود توانگري,در معاملات خود كم فروشي كرده
و عدل و انصاف را رعايت نمي كردند.حضرت شعيب با ياد آوري سرگذشت اقوام گذشته و بخصوص قوم
لوط كه از نظر مكاني و زماني هم از آنان دور نبود به آنان توصيه كرد كه مبادا ستيزه كاري شما به عذاب
الهي منجر شود. آنان نيز شعيب را تهديد نمودند كه ما تو را بين خود ناتوان مي بينيم و اگر نبود احترام قبيلۀ
تو , بي شك تو را سنگسار ميكرديم. سرانجام خداوند شعيب و مؤمنين را رهانيد و آوازي مهيب شهر را
در گرفت و چون مردم به سراهاي خود رفتند مانند مردگان بر زمين افتادند , گويي هرگز كسي در آن ديار
نبوده است.
سوره يونس
جمعه 98/02/27
سوره يونس
سوره مباركه يونس بيان مي كند كه سنت الهي , جاري شده كه بين رسولان و امت هاي تكذيب كننده ايشان, حكم قطعي انجام شود و آنگاه امت پيامبر بيم مي دهد كه نظير آنچه بر پيشينيان گذشته, بر آنان نيز خواهد گذشت.
خداوند در اين سوره به كسانيكه وحي را منكر شده اند مي فرمايد:” قرآن يك كتاب آسماني است” و تكذيب كنندگان آيات الهي را تهديد مي نمايد. همچنين علامه طباطبايي درباره سوره يونس مي فرمايد:” سزاوار است آن را سوره تهديد و داوري و فيصله قطعي بين پيغمبر و امت بناميم".
شاهد اين سخن, آيه آخر سوره يونس مي باشد كه خداوند مي فرمايد:” بر آزار مشركين صبرنما تا آنگاه كه خدا حكم كند و خدا بهترين حكم كنندگان است".( واصبر حتي يحكم الله و هو خير الحاكمين)
مشركين و قرآن مجيد:
الف- خداوند در آيه دوم سوره يونس مي فرمايد آيا مردم تعجب كرده اند كه خدا به يك مرد عادي حقايقي نازل كرده است. و تعجب آنان مورد مذمّـت قرار گرفته است.
ب- از آنجا كه آيات قرآن با عقايد بت پرستان سازگار نبود با آن مخالفت مي كردند. در آيه 15 سوره توبه آمده است:” و چون خوانده شود بر مشركان مكه آيه هاي قرآن ما ,در حاليكه روشن است اين آيات , آنان كه ديدار ما را اميد ندارند گويند قرآني غير از اين بياور و يا آن را تبديل كن". يعني بجاي آيه عذاب آيه رحمت بنه و مطالبي را كه نمي پسنديم حذف كن.
ج- پيامبر در جواب مشركين مي فرمود من فقط از چيزي كه به من وحي شده است پيروي مي كنم و حق هيچگونه تصرفي ندارم , بدانيد اين كلمات از سوي خداست زيرا تاكنون در طي سالهايي كه بين شما بودم اين خبر ها را براي شما ذكر نمي كردم.
د- مشركان قرآن را آيه و معجزه نمي دانستند و همانطور كه در آيه 20 سوره يونس آمده, براي سبك كردن قرآن مي گفتند: “چرا از طرف پروردگارش معجزه اي بر محمد نازل نشد".
ه- خداوند در آيه 37 سوره يونس مي فرمايد: “قرآن را نشايد كه ساخته و پرداخته غير خدا باشد و ليكن تصديق كننده و بيان كننده كتب آسماني پيش از خود است".
...
مطالبي راجع به قرآن:
الف- قرآن معجزه آسماني است و بارها مردم را به مبارزه دعوت كرده است.در آيه 38 سوره يونس كه به آيه تحدّي معروف است آمده كه: ” اگر اين قرآن كلام خدا نيست سوره اي مانند آن بياوريد و در اين كار هر كس را كه مي توانيد به ياري بگيريد".
ب- در آيه 57 سوره يونس اوصاف قرآن به اين شرح آمده است; اول اينكه قرآن پند و موعظه ايست از جانب پروردگار, دوم اينكه شفاي دردهاي است , سوم اينكه كتاب هدايت است و چهارم اينكه رحمتي براي مؤمنان است. يعني در ابتدا با موعظه , مردم را از خواب غفلت بيدار مي كند و از كارهاي ناروا بازمي دارد و در مرحله دوم باطن مردم را از صفات ناپسند پاك مي كند و در مرحله سوم مردم را به سوي خوبيها هدايت مي كند و در مرحله چهارم بشارت دهنده رحمت ,خيرات و بركات براي كساني است كه به آن گرويده اند.
ج- خداوند در آيه 58 سوره يونس مي فرمايد اي پيامبر به بندگانم بگو تنها به فضل خدا و رحمت وي
(كتاب آسماني) شادمان باشيد , كه البته آن از مالهايي كه جمع مي كنيد براي شما بهتر است.
د- حضرت علي(ع) در خطبه 176 نهج البلاغه مي فرمايد از قرآن براي بيماريهاي خود شفا بطلبيد و به آن براي حل مشكلاتتان استعانت بجوييد , چون قرآن شفاي بزرگترين دردهاست كه آن درد كفر و نفاق و گمراهي است.
وعده هاي خداوند در آيه هاي سوره يونس: درآيه 4 اين سوره , جمعي به عذاب دردناك و مايع جوشان جهنم وعده داده شده اند و در آيه 27 ساكنين هميشگي جهنم با چهره هايي كه از تاريكي, مانند شب ظلماني پوشيده شده است ترسيم شده اند و در آيه 53 تأكيد مي كند كه وعده مجازات راست است و در آيات 9 و 10 جمعي ديگر به باغهاي پرنعمت بهشت و محيط اُنس آنجا و سلام ساكنان بهشت وعده داده شده اند.
خداوند در آيات 75 تا 93 داستان حضرت موسي (ع) و دعوت وي به سوي خدا, معجزۀ اژدهاي او , غرق نمودن فرعونيان و نگه داشتن بدن فرعون را براي پيامبر نقل مي كند, زيرا پيامبر نيز در دعوت خود با تكذيب قريشيان مواجه شد و مانند حضرت موسي مهاجرت نمود و قوم پيامبر نيز برخوردهايي شبيه قوم موسي با وي داشتند.
تشبيه زيباي بي اعتباري اين دنيا به چهار فصل سال در آيه 24 سوره يونس نشانه ايست براي گروهي كه اهل انديشيدن هستند.
از مطالب ديگر سوره يونس آيات توحيدي 5 و 6 اين سوره درباره قدرت خداوند در خلقت ماه و خورشيد و روز و شب است و در آيه 12 وضعيت انسان ضعيف در هنگام گرفتاري و سپس رفتار وي وقتي كه از گرفتاري نجات مي يابد بيان شده است.
در آيه 62 روحيه اولياء خدا بيان مي شود كه نه خوفي دارند و نه اندوهناك مي شوند. در آيه 65 خداوند پيامبر را دلداري مي دهد كه از گفتار كافران اندوهگين نشود زيرا غلبه و عزت با خداوند است و در آيه 98 به قوم يونس اشاره مي شود كه تنها قومي هستند كه از عذاب نجات يافتند.